بار دیگر شهری که دوست می داشتم

آچمَـــــــز

ز همه دست کشیدم که تو باشی همه ام +همه هست و هیچ نیست جز او .. tan-dis = تندیس : هست نشان دادن ِ آنچه را که نیست گویند ..

بار دیگر شهری که دوست می داشتم

زندگی طغیانی ست بر تمامی درهای بسته و پاسداران ِ بستگی.

هر لحظه ای که در تسلیم بگذرد لحظه ایست که بیهودگی و مرگ را تعلیم می هد.

لحظه یی ست متعلّق به گذشتگان که در حال رخنه کرده است.

من ، ایمـــآن دارم که عشق، تنها تعلّق است. عشق، وابستگی ست.

انحلال کامل ِفردیت است در جمع.

زندگی ، تنهایی را نفی می کند ، و عشق، بارورترین ِ تمامِ میوه های زندگی س *:)

 

*از نادر ابراهیمی *:)



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |